خیزش های توده ای از خاورمیانه تا اروپا؛
پاسخ چیست، دموکراسی یا سوسیالیسم؟
آذر ماجدی
اگر به کره زمین از فضا نگاه کنید، مثل یک گوله آتش فشان بنظر می رسد. خیزش های توده ای را فقط در خاورمیانه و آفریقای شمالی شاهد نیستیم. در اورپا نیز مردم باشکال مختلف دارند اعتراض می کنند، یونان، اسپانیا، ایرلند، پرتقال و قس علیهذا. اخبار جنبش توده ای و کارگری در اروپا آنچنان در رسانه ها انعکاس پیدا نمی کند. در یونان مردم هر روز در حال اعتراض به دولت و طرح های ریاضت کشی آن هستند. در اسپانیا ابتکارات توده ای در اعتراض به دولت و سیاست ریاضت کشی شکوفا شده است. در مادرید بطور مثال مردم میدان را ترک کردند، اما این بمعنای به تعویق انداختن مبارزات شان نبود. آنها بسرعت برگشتند و ميدان سول را مجددا تسخير کردند. آنها با این تصمیم که در محلات مختلف مجامع عمومی تشکل دهند میدان را ترک کردند. «دموکراسی مستقیم» به یکی از تم های حاکم در این اعتراضات بدل شده است.
درست است که برنامه و آلترناتیو مشخصی ارائه نشده است، اما این خاصیت تمام اعتراضات و خیزش های توده ای است. مردم با نفی وضع موجود یا مولفاتی از آن به میدان می آیند. «نه» به وضع موجود، «نه» به فقر و بیکاری، «نه» به تبعیض و تحدید آزادیهای مدنی مشخصه این جنبش ها است. به روشنی می توان مشاهده کرد که توهمات مردم به دموکراسی با سرعت بسیار زائل می شود. به روشنی می بینند که این حکومتی که ظاهرا انتخاب خودشان است، چگونه در روز روشن حقوقشان را قطع می کند، دستاوردهایی را که با مبارزه طولانی بدست آورده اند حذف می کند، مدرسه و دانشگاه را خصوصی می کند، بیمه و بهداشت را خصوصی و نیمه خصوصی می کند و به اعتراض آنها هیچ وقعی نمی گذارد. این ماهیت دموکراسی دارد هر روز عیان تر و لخت و عور تر در مقابل مردم قرار می گیرد.
توهم زدایی به سیستم دموکراسی محدود نمانده است، توهم مردم بشدت نسبت به هیات حاکمه، احزاب اصلی و نظام سرمایه داری در حال زائل شدن است. منتهی در خلاء یک جریان قوی کمونیستی که بتواند نقد به کلیت سرمایه داری و نظام دموکراسی را به تبیین مردم بدل کند. نقد این جنبش های اجتماعی صرفا به وجوه افراطی نظام محدود می ماند. بجای سرمایه داری، نئو لیبرالیسم مورد نقد قرار می گیرد و بجای نقد به کلیت دموکراسی، آلترناتیو دموکراسی مستقیم نهاده می شود. در این شرایط جنبش اعتراضی توده ای اسیر رفرمیسم و دموکراسی باقی می ماند.
در یونان مردم روزها و هفته ها برای به زیر کشیدن دولت تجمع و اعتراض می کنند، به شورش علیه سیاست ریاضت کشی بلند می شوند، اما آب از آب تکان نمی خورد. مجلس با کمال وقاحت به طرح رای می دهد. در فرانسه روزهای متمادی میلیون ها نفر علیه طرح افزایش سن بازنشستگی اعتراض می کنند، طبق سونداژهای رسانه ای بیش از دو سوم مردم با اعتراضات و اعتصابات موافق هستند، اما رئیس جمهور طرح را به تصویب می رساند. در انگلستان اعتراضات وسیع علیه حذف مزایای اجتماعی و خصوصی کردن تحصیلات عالی سازمان می یابد، مجلس و دولت با کمال وقاحت سیاست های ضد مردمی را به تصویب می رسانند.
یک رویداد بی سابقه در خاورمیانه و آفریقای شمالی
اتفاقی که در خاورمیانه و شمال آفریقا روی داده است در تاریخ بی نظیر است. هیچگاه ما شاهد چنین پدیده ای نبوده ایم که کشور بعد از کشور به اعتراض توده ای علیه حکومت و نظم موجود بلند شود. نه تنها در این منطقه که خیزش های توده ای در این شکل و ابعاد کلا کم سابقه است، بلکه در اروپا نیز ما شاهد چنین پدیده ای نبوده ایم. در اینجا یک سوال مطرح می شود، چه واقعیتی موجد این جنبش های عظیم اعتراضی توده ای در پهنه جهان است؟
دلیل و پایه مادی این اعتراضات کاملا روشن است. حتی در خواست های عمومی طرح شده توسط مردم نیز می توان علت را تشخیص داد. مردم به روشنی می گویند که نان، آزادی و رفاه می خواهند. به روشنی بیان می کنند که از فقر و بی عدالتی بیحقوقی و تبعیض و از اختناق و خفقان خسته و منزجرند. در تونس در اولین موج اعتراضات مردم نان بدست در اعتراضات خیابانی شرکت کردند. در مصر در موج جدید اعتراضات علیه دولت نظامی در میدان التحریر مردم شعار آزادی، نان و عدالت اجتماعی سر دادند. این شعار با چپ و کارگر تداعی می شود. این شعار همانقدر که قلب های ما را از هیجان به لرزه در می آورد، پشت بورژوازی جهانی را نیز از هراس به لرزه می اندازد. بحران عمیق و گسترده نظام سرمایه جهانی پایه مادی این خیزش ها و اعتراضات توده ای است. تفاوت این دور از بحران با دوره های دیگر در گستردگی و عمق آنست. در دوره های پیش بورژوازی موفق شد با تحمیل مشقت به مردم، با سرکوب مردم، با حذف حقوق کارگری (بطور نمونه در انگلستان در آخر دهه ۷۰) خود را نجات دهد و بحران را پشت سر گذارد. سقوط شوروی و بلوک شرق در انتهای دهه ۸۰ میلادی یک موقعیت جدید در مقابل بورژوازی قرار داد. اما این بار بحرانی که مدتی بتعویق افتاده بود مانند یک طوفان عظیم دنیای سرمایه داری را به لرزه انداخته است. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب در ورطه بحران فرو رفته است. حدود ۲ میلیارد انسان در گرسنگی مطلق غوطه ور شده اند. فقر و بیخانمانی بیداد می کند. و این هنوز پایان کار نیست. بورژوازی هنوز باید حملات بسیار گسترده تری را به طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش سازمان دهد تا بتواند از این دور بحران خلاص شود.
این بحران عمیق سرمایه داری است که شرایطی را بوجود آورده است که میلیون ها انسان به خیابان ها ریخته اند، خطر کشته و زخمی و اسیر شدن را بجان خریده اند و برای حقوق پایه ای خود دست به مبارزه زده اند. این بحران عمیق سرمایه داری است که رشته پیوند این مبارزات توده ای در سراسر جهان است؛ در چنین شرایطی است که می بینیم کارگر یونانی، کارگر فرانسوی و ایرلندی با کارگر مصری، تونسی و ایرانی همصدا می شود. ملیت، زبان، مذهب و هر خرافهُ دیگری که بورژوازی و ایدئوگ های رنگارنگ آن بر سر مردم خراب کرده اند، به کناری زده می شود و مخرج مشترک انسانی به میدان می آید. همیشه انسان برای یک دنیای بهتر مبارزه کرده است؛ همواره انسان خواهان برابری بیشتر و عدالت بیشتر بوده است. هزینه های هنگفتی صرف شده است تا مانع دستیابی مردم به این خواست های پایه ای شود. اما در چنین شرایطی، زمانی که کارد به استخوان می رسد، مردم به میدان می آیند.
یکی از محصولات جانبی این جنبش های عظیم ایجاد همبستگی جهانی میان مردم است. یک نمونه بسیار مشخص آن در ایران رخ داده است. خیزش عظیم و میلیونی مردمی که عرب خوانده شده اند، موجب زدوده شدن راسیسم کثیف ناسیونالیسم ایرانی ضد عرب در ایران شده است. چند ماه مبارزه خستگی ناپذیر و رادیکال مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا مردم ایران را به همبستگی با آنها به میدان آورد. شعار مبارک، بن علی نوبت سید علی است، یک شبه راسیسم ناسیونالیستی ضد عرب را در جامعه ایران بی اعتبار کرد. این یک وجه زیبای مبارزات توده ای اخیر بوده است. این حاصل بمیدان آمدن قطب سوم، قطب بشریت آزادیخواه و متمدن است. آن گفته منصور حکمت که: «زیپ پوست هر انسان آزادیخواه را که پایین بکشی یک سوسیالیست می بینی» دقیقا به همین جوهر اشاره دارد. ما داریم این واقعیت را به عینه مشاهده می کنیم. ماهیت اتفاقی که در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال نضح است بسیار روشن است. مردم به فقر، اختناق، تبعیض و فساد حکومتی نه می گویند. معنای مثبت این بیان های سلبی را می توان در سه کلمه خلاصه کرد: آزادی، برابری و رفاه. و همین خواست است که مبارزات مردم در خاورمیانه را به مبارزات مردم در اروپا متصل می کند.
دولت ایدئولوژیک
این روزها مد شده است که فقط به کمونیسم می گویند ایدئولوژی! ما را متهم می کنند که خواهان دولت ایدئولویک هستیم. اما مساله اینجاست که اتفاقا همین ها خواهان حکومت ایدئولوژیک اند. ما که خواهان حکومت شورایی هستیم. می خواهیم مالکیت خصوصی و کار مزدی را لغو کنیم. می خواهیم اتفاقا جامعه ای بسازیم که مردم بتوانند از هر گونه خرافه ای رها شوند. اما این حکومت بورژوازی است که ایدئولویک است. حاکم کردن ناسیونالیسم، دموکراسی و مذهب بر مردم، این یک حکومت ایدئولوژیک است. نظام حاکم تمام مدت دارد مردم را ایدئولوژی باران می کند: این چنین است که دموکراسی، ناسیونالیسم و همچنین مذهب به ستون های محکم جامعه بدل شده اند.
ایران متفاوت است!
شرایط در ایران تا حدودی متفاوت است. چرا؟ ایران یک انقلاب وسیع شکست خورده را پشت سر گذاشته است. اما همین شرایط انقلابی موجب شد تا کمونیسم مارکسی در ایران به یک واقعیت مهم و زمینی بدل شود. کمونیسم در ایران موفق شد که تعابیر بورژوایی از کمونیسم را کنار زند. موفق شد مارکسیسم را دگر بار احیاء کند. مارکسیسم را از زیر آوار کمونیسم های غیرکارگری بیرون کشد. نسل هایی با این کمونیسم، با کمونیسم کارگری رشد کرده اند. جنبش کمونیسم کارگری در ایران طی این سالها رشد کرده است. بعلاوه، دولتی که حاصل شکست انقلاب ۵۷ است هیچگاه نتوانست پای خود را بعنوانی یک رژیم متعارف محکم کند.
از روز اول فقط و فقط به زور سرکوب و کشتار بر سر کار باقی مانده است. هر روز یک بحران سیاسی - اجتماعی و اقتصادی را در مقابل خود داشته است. فقط صد هزار نفر را طی یک دهه در زندانها شکنجه و اعدم کرد، اما در بطن این سرکوب خشن کمونیسم رشد کرد. اولین حزب کمونیستی وسیع و اجتماعی متولد شد و سپس کمونیسم کارگری توانست به شکل متحزب به میدان آید. مبارزه با رژیم اسلامی، نفی این رژیم، تلاش برای به زیر کشیدن آن یک لحظه متوقف نشده است. تمام وجوه سیاسی - ایدئولویک این رژیم هر روزه توسط جنبش های اجتماعی مختلف به مصاف طلبیده شده است؛ از جنبش حقوق زن تا جنبش کارگری؛ از جنبش خلاصی فرهنگی تا جنبش آزادی سیاسی علیه این رژیم می جنگد. رژیم اسلامی علیرغم سرکوب خشن و کشتار وسیع نتوانسته است این جنبش ها را ساکت و خاموش کند. جنبش های اجتماعی ضد رژیم هر روز قوی تر و گسترده تر می شوند. بطور نمونه جنبش آزادی زن وسیع ترین و توده ای ترین جنبش نوع خود در جهان است. این جنبش در تمام منافذ جامعه نفوذ کرده است. مهر خود را بر کل جامعه زده است. مبارزه برای آزادی و برابری زن یکی از مولفه های اصلی و مهم جنبش های اجتماعی اعتراضی در ایران است. این جنبش آنچنان وسیع و توده ای است که حتی خودکشی های زنان جوان بعدی از این جنبش را به نمایش می گذارد. این خودکشی ها را می توان بعنوان یک مبارزه منفی و یا بمثابه عصیان در مقابل زن ستیزی حاکم تبیین کرد. این «نه» زنان به نظم حاکم است. در شرایطی که نمی توانند اثباتا شرایط را به نفع خواست های خود تغییر دهند، از روی استیصال و عصیان خود را به آتش می کشند. این پدیده پیش از این در جامعه به این گستردگی وجود نداشت.
فرضا در سال ۱۳۵۷ گفته می شد که «زنان دوش بدوش مردان مبارزه می کنند.» چرا دوش بدوش مردان؟ چون مرد اصل بود و زن زائده او. زن همواره باید با مرد مقایسه می شد یا در کفه ترازو قرار می گرفت. طبق ایدئولوژی حاکم زن نصف مرد تعریف شده است. پس زمانی که زن مرزها را در می نوردد، او دوش بدوش مرد قرار می گیرد یا در بهترین حالت بعنوان دو مرد توصیف می شود. اما در سالهای اخیر، بویژه در دو سال پیش یکبار چنین جمله ای را نشنیدیم، حتی از زبان عقب افتاده ترین نیروهای ملی - اسلامی.
چگونه چنین تغییری ایجاد شده است؟ باین خاطر که جنبش حقوق زن وسیع و گسترده شده است؛ از این رو که زنان در این دور اخیر مبارزات بعضا در رهبری مبارزات شرکت داشتند؛ برای اینکه نسل جوان در اثر تحرکات و مبارزات جنبش حقوق زن متحول شده است، نگرش آن به جامعه و نقش زن و مرد تغییر کرده است. در سی سال اخیر جنبش حقوق زن دائما بعنوان یک خار در چشم رژیم حضور داشته است. یک روز نیست که شما از مبارزه علیه حجاب و تلاش رژیم برای تحکیم حجاب نشنوید. یک روز نیست که سخنی در مورد تلاش برای تحکیم آپارتاید جنسی و شکستن آن توسط مردم نشنوید. سالی دو سه بار رژیم خواهر زینب ها و پاسداران چاقو کش خود را به جان زنان می اندازد، اما دوباره روز از نو و روزی از نو.
جنبش سکولاریستی یا ضد مذهبی به همین شکل. تلاش برای رهایی از فرهنگ پوسیده و عقب مانده ای که رژیم اسلامی می کوشد بر جامعه تحمیل کند یک آن متوقف نمی شود. به ریخت و لباس مردم نگاه کنید، به رفتارهای اجتماعی شان خیره شوید، هیچ ربطی به یک نظام مذهبی و عقب مانده ندارد. تاثیر این جنبش ها را در تمام وجنات جامعه مشاهده می کنید، در لباس پوشیدن، رفتار، ادبیات، هنر و سینما، در طنز و فولکور اجتماعی این جنبش ها حضور دارند.
این مبارزات ابعاد مختلف آن جنبشی است که ما آنرا جنبش سرنگونی نامیده ایم. اکنون حدود دوازده سیزده سال است که جنبش سرنگونی ابعاد توده ای یافته است. شرایطی ایجاد شده است که مردم از هر فرصتی برای ضربه زدن به رژیم اسلامی استفاده می کنند. یک تنش دائمی، یک مبارزه همیشگی میان این جنبش و رژیم اسلامی در جریان است. مدام دارند با هم می جنگند. و این جنبش سرنگونی است که مدام میان رژیم اختلاف و شکاف ایجاد می کند. جنبش اصلاح طلب حکومتی بخاطر جواب دادن به این جنبش، برای زیر آب کردن سر این جنبش بوجود آمد؛ ابتدا در شکل جنبش دو خرداد، بعد در شکل جنبش سبز اسلامی؛ یکبار سخنگوی آن خاتمی شد، بار دیگر موسوی و کروبی. و اکنون دیگر اوضاع آنچنان شور شده است که احمدی نژاد و خامنه ای هم بجان یکدیگر افتاده اند. این جدال جناحی یک پدیده قائم بذات نیست. این جدال نتیجه فشار دائمی مردم به نظام است. این پاسخ رژیم به این جدال است. این تلاش نظام برای بقای خود و نجات خویش است.
دموکراسی یا سوسیالیسم؟
ممکن است شکل ظاهری اوضاع یا فاکتورهای اجتماعی - سیاسی در جوامع مختلف متفاوت باشد. در ایران شرایط سیاسی - اجتماعی متفاوت است؛ در خاورمیانه و شمال آفریقا دولت های مستبد حاکم اند و فقر بیداد می کند، نرخ استثمار بسیار بالا است؛ در اروپا دموکراسی وجود دارد و هنوز بقایای جامعه رفاه موجود است و دولت های در تلاش برای حذف کامل آنند. اما پاسخ در همه جا یکی است. اگر مردم قرار است از فقر و فلاکت، تبعیض و نابرابری و از بیحقوقی رهایی یابند، اگر قرار است برابری کامل اجتماعی در جامعه حاکم شود، اگر قرار است آزادی بی قید و شرط در جامعه حکمروا شود، اگر قرار است خواست پایه ای آزادی، برابری و رفاه متحقق شود، پاسخ سوسیالیسم است.
دموکراسی نظام منطبق با سرمایه داری است. دموکراسی روبنای سیاسی سرمایه داری است. هر چقدر هم که دموکراسی را کشی بدهید، باز به آزادی نمی رسید. تبعیض را نمی توانید ریشه کن کنید. عدالت واقعی را نمی توان حاکم کرد. سرمایه داری یعنی نابرابری، یعنی تبعیض، یعنی وجود اقلیتی که تمام وسایل تولید و مبادله را در مالکیت خود دارند و اکثریتی که ناچار است هر روز نیروی کار خود را برای تامین معاش بفروش رساند. و این مناسبات مبنای تبعیض و نابرابری، فقر و اختناق است. سرنگونی سرمایه داری، لغو مالکیت خصوصی و کار مزدی تنها راه رسیدن به یک جامعه آزاد، برابر و مرفه است.
برای دستیابی به این خواست ها کمونیسم کارگری باید رشد و تقویت یابد؛ کمونیسم کارگری متحزب و قوی در مقابل جامعه ظاهر شود. کمونیسم کارگری به حزب وسیع سیاسی کارگران بدل شود؛ مردم تبیین این حزب از شرایط را بپذیرند. اکنون بهترین فرصت برای سرنگونی سرمایه داری، ایجاد سوسیالیسم و پایان دادن به مشقات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بشریت فراهم شده است. باید بکوشیم از این فرصت طلایی برای دستیابی به آرزوی دیرینه بشر، یعنی جهانی رها از ستم اجتماعی، تبعیض و نابرابری بهره بجوییم. وظیفه ای سترگ بر دوش ما است.
این مطلب بر مبنای سخنرانی آذر ماجدی در آمستردام، هلند در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۱ در جلسه ای بدعوت حزب اتحاد کمونیسم کارگری- تشکیلات هلند، تهیه شده است .